پس از خیزش مشروطهخواهان در تبریز، محمدعلی شاه به مدت یازده ماه شهر را تحت محاصرهای بیسابقه قرار داد؛ محاصرهای که حتی اجازه رسیدن غذا به مردم را نمیداد. شدت قحطی به حدی بود که ساکنان تبریز برای بقا به خوردن علف روی آوردند و بسیاری از گرسنگی جان باختند.
در این بحبوحه، ارتش روسیه با توافق انگلستان، برای شکستن محاصره تبریز عازم شد. این شرایط میتوانست از دیدگاه برخی از جریانهای اپوزیسیون امروزی، فرصتی طلایی برای ستارخان باشد تا با تکیه بر نیروی خارجی، حکومت استبدادی محمدعلی شاه را که حتی بر مردم خود نیز رحم نمیکرد، سرنگون سازد. اما ستارخان چه تصمیمی گرفت؟
او به محمدعلی شاه نامهای نوشت و اعلام ترک مخاصمه کرد. حتی زمانی که روسها به او پیشنهاد برافراشتن پرچم روسیه بر سردر خانهاش را دادند، پاسخ داد: "من میخواهم هفت کشور زیر پرچم ایران باشند، نه اینکه زیر پرچم روسیه بروم."
داستان به همین جا ختم نشد. ستارخان و دیگر مبارزان مشروطه توانستند بدون یاری روسها، دیکتاتور زمان خود، محمدعلی شاه، را از اریکه قدرت به زیر کشند. نام آنها در تاریخ ایران به عنوان مبارزان راه آزادی ثبت شد، نه عامل بیگانه.
حال، این پرسش بنیادین مطرح میشود: به راستی اگر ستارخان در دوران جنگ دوازده روزه زنده بود، چه میکرد؟
به گمان من، هر یک از ما باید عمیقاً به این پرسش بیندیشیم که در صورت وقوع درگیری بعدی ، اولویت راستین ما چه باید باشد: انتقامگیری یا حفظ ایران؟